به تازگی با سریال کمدی خانم میزل اشنا شدم و باید بگم که سریال واقعا خوبیه ! پر از هیاهو و جنب و جوش . خیلی سریع پیش میره و نمیذاره حوصله ات سر بره . توی هر قسمت کلی اتفاق می افته و خیلی هیجان انگیزه . به علاوه ی همه ی اینا لباسای خانم میزل فوق العاده زیباست ، رنگ و وارنگ و بسیار خوش مدل . واقعا چشمهای آدم سیر نمیشه از دیدن لباس هاش و هیکل قشنگش و خود قشنگ تر ترش .
دیشب یه اتفاق خیلی بامزه ای افتاد که نمیتونم راجبه اش حرف بزنم چرا که خصوصی تر از اینه که توی بلاگم راجبه اش بنویسم و حتی بتونم با خواهرم راجبه اش حرف بزنم . فقط میتونم بگم یکی از خنده دار ترین اتفاقای زندگیمون بود :)
این روزا زیاد در معرض مادر شدن قرار میگیرم !
یه سری چیزا هیچ جوره از ذهنم نمیره ! یکی نداشتن یه دوست صمیمی خفن ، دیگری فکر شری و در اخر مادر شدن !!! و این درحالیکه واقعا دلم نمیخواد به این سه موضوع فکر کنم و توی طول روز تمام سعی مو میکنم که بهشون فکر نکنم اما همش ذهنم رو درگیر خودشون میکنن . چرا من رها کردن رو نیاموختم هیچ وقت؟
همین الان که دارم تایپ میکنم با چستر قهرم !
و داشتم فکر میکردم چرا وقتی که کار خونه میکنم و در معرض خستگی قرار میگیرم انقدر کج خلق و بد قلق میشم ؟ عصبی و غیر قابل تحمل و میخوام با همه ی آدمای اطرافم دعوا کنم ! خدا کنه این خصوصیت ، خصوصیت غیر قابل انتقال به نسل بعدم باشه . واقعا خصوصیت مزخرفیه .
امروز خیلی جمعه است دیگه ! با وجود قهر و غروب و آهنگهای چارتار یه لول از جمعه ، جمعه تره .
چرا ما آدما همش میخوایم به آینده برسیم؟ و همش این سوال و با خودمون تکرار میکنیم که یعنی چی میشه؟ بعد از این چه اتفاقی میافته؟ یه سال دیگه کجام؟ ده سال دیگه چطور؟ اینم یکی از ژن های معیوب من !
نمیدونم چرا آدمای مذهبی همش منتظر عذاب و بلان ! مثلا امروز خواهرم میگفت آنقدر به دین و امامان بی اعتقاد نباش خدا میزنه تو کمرت!!!!!!!!!!!! من اصلا منتفرم از دین و امامایی که انقدر خشنن و انقدر باید ازشون بترسی . یا چند روز پیش یه کلیپ برام فرستاده بود که میگفت دوره ی آخر زمانه و کسایی که ایمانشون ضعیفه و نماز نمیخونن به هلاکت میرسن !!! و من بیشتر و بیشتر از این دینی که گریبان خانواده ام و جامعه مو گرفته بیزار میشم . چطور میتونید به همچین دین مزخرفی ایمان داشته باشید؟
روز بشه این شب !
درباره این سایت